حسین علیه السلام همچون خورشیدی، قرنهاست که هر روز می درخشد و تازگی دارد ...
افسوس از چشمهایی که تنها ده روز از سال ، از نورش بهره می برند ...
صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...
صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...
صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...
نام پروژه : پروژه رسم نمودار نایکوئیست یک سیستم LTI بر روی LCD گرافیکی
زبان : فارسی
ناشر : مرکز دانلود رباتیک و الکترونیک ایران
نویسنده : محسن اکرمی
قالب : PDF
تعداد صفحات : 42
برای دانلود پروژه به ادامه مطلب مراجعه کنید...
حجم: 720 کیلوبایت
پسوورد: www.redownload.ir
ادامه مطلب ...ساده ترین مثال برای شروع کدگذاری داده های آنالوگ به سیگنال دیجیتال، صوت است. چطور صدای خود راروی کامپیوتر ذخیره میکنید و در اینترنت به اشتراک میگذارید؟
اگر دقت کرده باشید تاکنون در زندگی روزمره برای بیان و فهم پدیدههای یکسانی، زبانها و بیانهای مختلفی وجود داشته است. زبان، خود مثال بارزی برای این موضوع است. مثلاً کلمات ”پنج ”، “5”، “Five”و ”بش” همه بیانگر یک واقعیت هستند. اگر دقت کنیم آنچه که روی لامپ تصویر یک مونیتور می بینیم هم بیان دیگر از همان سیگنالی است که روی Waveform میبینیم
ادامه مطلب ...ارسال تصاویر تلویزیونی بیشتر مردم تصاویر را بر روی دستگاه تلویزیون خود از طریق هوا دریافت می کنند. سیگنال های الکترونیک از ایستگاه تلویزیونی توسط کابل به ایستگاه پخش فرستاده می شوند. درآنجا سیگنال ها با موج رادیویی ترکیب می شوند و از طریق هوا به خارج فرستاده می شوند.
ادامه مطلب ...در اینجا یه فایل آموزشی راجع به مدارات قدرت و همچنین مدارات فرمان براتون گذاشتم که خیلی خوب و خلاصه راجع به علایم مدارات فرمان و نامگذاری اونها توضیح داده.بعد از مطالعه ی این آموزش،انتظار میره که بتونید یه نقشه رو براحتی بخونید!
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست!
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد. چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگـلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلههایی رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید، اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!
روزی جوانی از پیری نصیحت خواست.
پیر گفت: ای جوان!! قرآن بخوان قبل از آنکه برایت قرآن بخوانند!
نماز بخوان!!! قبل از آنکه برایت نمازبخوانند!!
از تجربه دیگران استفاده کن!! قبل از آنکه تجربه دیگران شوی!!
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
اخر ماه میخوام از اونایی که برای مطالبم نظر گذاشتن امتحان بگیرم ببینم کی نخونده نظر گذاشته؟